Saturday, March 31, 2007

روز نو - به بهانه نوروز 1386

پنجره تمام قد و ساختمانهای مکعبی زشت. دود سرد و سفید که به گرمای خود مشکوک و دودل است و فرشته تکنولوزی در عمق صحنه. حجم عظیم مکعب کثیف وزشت با سری چهارگوش که از ان بخار بلند میشود. بخاری که حکایت از گرمای درون دارد گر جه ماشینی دودزا و الاینده. هیولای بتوناهنی دست باریک و فلزی اش را مستقیم به بالا امتداد داده و لکه کم نور خورشید را لمس میکند. مثل فرشته مکعب مکانیکی ساخته از اهن و فولادی که هر ان اماده گیراندن معجره ای دیگر است. معجره ای نه به سان کتابهای کودکان انجا که ارزوئی براورده میشود و لبخندی در نهایت برصورت همه مینشیند. نه معجره ای حتی به سیاق کتابهای مقدس که مومنان راخوش میاید و یاغیان را کیفر می دهد. این معجزه در پی فتح روح و قلب انسانی نیست . ما در حال تماشای یک معجزه تکنولوزیک هستیم. معجزه ای که ماشینهای بهتر و کارخانه های بزرگتری خواهد افرید و سرعت کار و بازدهی را بالاتر خواهد برد. معجزه ای که به ملتی کمک خواهد کرد تا جایگاه حقیقی را که شایسته ان است در میان ملل معظم دنیا حفظ کرده و حتما لزوما قاطعا ارتقاع دهد. به سوی اینده ای از فولاد بتون ماشین و دود. روزها و شبهائی که گواه گذشتنشان تغییر میزان نور در پشت پنجره اتاقهای کارمان /اگر پنجره ای در کار باشد/ خواهد بود

اغاز روزم را از پشت پنجره بلند نظاره میکنم. لکه خورشید از سر دست هیولادماهنی مکعب پرواز کرده به راه خود به سمت شرق ادامه میدهد. دود سفید و سرد پیجان و رقصان از سر هر ساختمانی بر می اید و ساختمانهای کریه منظر که دفترهای کار ما را در شکم خود دارنداز هر سو طلبکارانه به من نگاه میکنند با هر یگ از طبقات هرکدام از پنجره ها و لبه های پیش امده بالکنها که مثل لب پیش امده ادمها حکایت از نارضایتی دارند
.
در سرمای گل الود زمستانی بیگانه تنها به سرعت می گذرد تا به کلاسش برسد یابموقع سر کار حاضر شود ... و دود منجمد سفید همچنان از سر مکعبی هیولادماهنی برمی اید. گو که در کار خود حیران مانده باشد

No comments:

Blog Archive